تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Wednesday, March 30

خیلی دوست دارم بدونم اون آقا یا خانوم شب زنده دار که از پیش از ساعت چهار تا نزدیک شیش بامداد چهارشنبه به وقت تهران، از یه جایی در ایران، قریب به پونزده بار تفتستان رو مورد تفقد قرار داده کیه..؟!

به جون خودم برگردم ایران براش سوغاتی می برم. یه ایمیل ی به ما بزن رفیق! آدرس تو این لینک روبرو هست..

Monday, March 28

دنیا به کام مردمان یکسر نبات و قند نیست
تخمان خود محکم بگیر دنیا به گوزی بند نیست

Friday, March 18

زمین دوست داشت به جاهای نرفته برود. دلش تجربه های نکرده می خواست. کهکشان های ندیده و آواهای نشنیده... دلش خورشید دیگری می خواست. تازه. داغِ داغ.. زمین اما دلش نمی آمد. هیچ وقت دلش نیامده بود. با خود فکر می کرد که: "خوشحالی کودکانه زمینی ها چه می شود که گاه گاه از رسیدن من به جایی که قبلا هم میلیون ها بار از آن گذشته ام، ذوق می کنند؟" تصمیم گرفت یک بار دیگر از همان جا گذر کند. به خود گفت: "این دیگر بار آخر است. فقط به خاطر آدم ها. بعد از این دیگر از یک جا رد نمی شوم. دیگر نمی چرخم.."

خیلی دوردست تر، خورشید آرام لبخند می زد. این سخن ها را هزاران مرتبه از زمین شنیده بود...

Wednesday, March 9

هيچ ات نمانده از آن سيلاب واژگان عشق،
مي دانم.
از آن پرمغزترين رود نجوا
و از آن آبشاران فريادهاي خشم...

خشكيده اي!

نه سيلاب
نه رود
.
.
.
.
.
و نه آبشاران..

چشمه اي باش!
بي روياي خروشِ فاخرِ سخنانِ سخت،
بي دغدغه غريو غريبه گان غرور.
زمزمه اي باش!
%# شعر خود را بگو...

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]