تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Tuesday, May 31

ما دول های آزادی خواه جهان، فارغ از رنگ و نژاد و اندازه مان، اعلام انزجار می کنیم از آنچه هر روزه در سراسر این کره خاکی بر سر برادرانمان، تنها به جرم اعتقاد صاحبانشان به دین اسلام، می آید. ما با صدایی رسا اعلام می کنیم که دگراندیشی را جرم نمی دانیم و اگر هم بدانیم مجازات کندن پوست از سر را به هیچ وجه من الوجوه متناسب با آن جرم نمی دانیم و حتی اگر بدانیم، بر این باوریم که پوست باید از سر خود دگراندیش کنده شود نه از سر ما...



امضا: مجمع ادوال مخالف ختنه
عباس سرافراز، فریدون راست پندار، تقی استواری، علی رضا سهل البیان، جمشید بلندپایه، محسن علمداری و هدایت الله امین التجٌار (ملقب به هِدی معامله)

Thursday, May 26

آآآه ه ه ه!
کجایی فرٌخ لقا..؟
مهشید بی تابی می کند،

و سهیلا
آری!
سهیلا باردار است.

اِ... اِ...اِ
دِ نکن خیره سر!
واه!
نمی دانم چرا این شهین تاج همچین می کند؟!

می روم خواهر،
السٌاعه مرد خانه ام می رسد.
شهین تاج بس کن..!

اوا!
سلام شازده!
تصدقت بروم، داشتم...

{شترق} {صدای سیلی}
با کدام هرزه تر از خودت گرم گرفته بودی سیاه بخت؟

{شترق} {اصوات گنگ}

آآآه ه ه! فرٌخ لقا...
فرٌخ لقا...


قطعه فوق عینا از روی نوار پیغامگیر تلفن فرٌخ لقا، همسر دوم حشمت الدوله از فرمانداران محلی تهران در زمان محمدعلی شاه قاجار پیاده شده. گوینده فخرالملوک عمه زاده ناتنی فرٌخ لقا و شوهر او شناسایی نشد.

Tuesday, May 24

فریاد می کرد گوجه سبز تنها
در دل تاریک شب...

یاری دهنده ای، نه!

صبح
مادر،
هسته اش را زیر بالش خواهر کوچکترم پیدا کرد...

Sunday, May 22

اگر از من عصبانی شدی، کتابخانه دیواری ات را بر فرق سرم بکوب تا بیهوش و با سری شکسته زیر کتاب ها مدفون شوم. من روشنفکرم آخر. نمی دانستی؟ اگر از من خیلی عصبانی شدی، آن پیپ انی رنگ ات را بر صورتم بکوب تا با چهره ای کبود زیر توتون ات مدفون شوم. من آخر روشنفکرم. نمی دانستی؟ اگر از من خیلی خیلی عصبانی شدی پوسترهایت را با میخ طویله بر پشت و رویم بکوب تا زیر نقش مایاکوفسکی و نیچه مدفون شوم. آخر من روشنفکرم. نمی دانستی؟ اگر پس از این همه همچنان عصبی بودی... خوب گوش کن... اگر این همه آرام ات نکرد، تکه چوب درازی از کتابخانه شکسته ات بردار و از توتون پیپ انی رنگ ات روی آن بریز و باریکه هایی از پوسترهایت را دور آن بپیچ و آتش کن... آه! گوش می کنی؟ این مشعل روشنفکری نیم سوخته را آنگاه -چون سیگار کارتیه ای که به لبانت آشناست- به کانم آشنا کن.

روشنفکرم آخر.
نمی دانستی؟!

Monday, May 16

هرچه جستم..
نيافتم!
پتياره،
واقعيت را در شورتش پنهان كرده بود.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]