تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Monday, June 27

قو
.
.
.
.
.
.
.
.
قو
.
.
قوق
.
.
.
.
.
.
.
قوقول
.
.
.
.
.
قولی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

آن روز صبح،
خروس هم خسته بود..!

Monday, June 20

هاااای..!
جهان خواران..!

طومار پوسیده ظلمتان را،
امشب
گوزی بنیان کن
به تمامی در هم خواهد پیچید.

خوابتان آشفته باد!

لوبیای سحرآمیز را،
من امروز بلعیده ام....

Monday, June 13

گیرم که به رای ندادن من و تو نظام از مشروعیت افتاد. بعد چه؟ اصلا سلب مشروعیت از یک نظام یعنی چه؟ در نگاه من و تو که دیری است مشروعیتی نیست. به نگاه جهان مگر دل خوش کرده باشیم که به بیراهه ایم، سخت..! به صدای یک بمب دستی مگر همه یاد خانواده و دوست نیفتادیم؟ نکند که حبیب و فرامرز و سپیده و رضا در آن حوالی بوده اند... تهران را که بغداد نمی خواهیم، نه؟ پس به رای ندادن، مشروعیت نداشته را از بین ببریم که چه؟ که در تجربه دوباره حکمرانی پدرخوانده به نافرمانی مدنی همگان دل خوش بداریم؟ من و تو که خوب یادمان هست کوی دانشگاه را... ایستادگان در پیاده رو جنوبی خیابان انقلاب را یادمان رفت؟ ناظران و منتظران را... به همین زودی؟ حقوق طلب داشته را از نظام - به فرض- از مشروعیت افتاده چگونه باز پس می گیریم؟ نافرمانی مدنی را کدام اکبر گنجی ها رقم می زنند؟ همان ها که دیروز تحصن مجلسیان ششم را تنها گذاشتند؟ یا فوج هزار هزار تحریمیان که امروز به حمایت از اعتصاب غذای زرافشان اوین را احاطه کرده اند؟ بیا دست کم من و تو به خودمان دروغ نگوییم... رای نداده مان هیچ کجا به حساب نمی رود. چمران را به ریاست شورای شهر و حدادعادل را به ریاست مجلس رساندیم، بس نبود؟ قالیباف را رییس جمهوری می خواهیم؟ وای بر من و تو اگر تفاخر به شناسنامه های مهر نخورده را از خانه نشینان زیاد سخن گو یاد بگیریم.

من، به معین رای می دهم. نه به آنچه می تواند بکند، به آنچه می خواهد بکند. اگر نتوانست خود را و تو را هم مقصر می دانم. نه فقط او را... به جای "نمی تواند" دوست دارم بگویم کاری بکنیم که "بتواند." نه فقط به یک برگ تا شده رای، - که تازه همان را هم دریغ می کنیم! - که به پیگیری خواسته های نانوشته روی آن برگ... رای به معین، یک گام بیشتر نیست. به انگشت نشان دادن آن چیزی است که می خواهیم. به دست آوردن آن چیز، اما، خود داستان دیگری است. داستانی که نه خاتمی آغازگر ش بود و نه معین به پایان اش خواهد رساند. داستانی که تو و من زندگی اش می کنیم. چه کسی می خواهی بنویسدش؟ جز تو، و جز من..؟


{تفتستان با چهره ای متفکر به سمت غروب خورشید پرواز می کند} - موومان دوم، آداجیو، از کنسرتو ویولون آقا باخ به گوش می رسد.
.
.
.
.

Sunday, June 12

Tuesday, June 7

سرمای نیمه شبان را
-گیرم-
به خیال گرمای دستان گریزانش گذراندی..

با جیش،
با آن فشار فزاینده پشت شیر فشار شکن
چه می کنی..؟!

Friday, June 3

Yeaaahh! Do the walk of life

آزاد جات خالی... دیشب رفتم کنسرت مارک ناپفلر. پیر شده ولی باز خیلی خوب بود. خیلی..

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]