Thursday, April 20
من بر بلندای قلل آسمان سای اندیشه
بر دست نارس ترین شاخه های درخت خرد
و بر آخرین پله های نردبان دانش بشری
ایستاده ام.
و از اینجا تا دوردست ها، تا دور ترین دور ها که نگاه می کنم،
نه بر کوهپایه آن قله، نه حتی بر دامنه اش؛ نه بر شاخه های دست رس آن درخت، نه حتی چسبیده بر تنه اش؛ نه بر پله های اول آن نردبان، نه حتی کنار پایه اش..
هیچکس نیست.
تنها من،
کتابهایم،
حضرت آدم،
.و آن زن پتیاره اش...
بر دست نارس ترین شاخه های درخت خرد
و بر آخرین پله های نردبان دانش بشری
ایستاده ام.
و از اینجا تا دوردست ها، تا دور ترین دور ها که نگاه می کنم،
نه بر کوهپایه آن قله، نه حتی بر دامنه اش؛ نه بر شاخه های دست رس آن درخت، نه حتی چسبیده بر تنه اش؛ نه بر پله های اول آن نردبان، نه حتی کنار پایه اش..
هیچکس نیست.
تنها من،
کتابهایم،
حضرت آدم،
.و آن زن پتیاره اش...
Tuesday, April 4
هنوز شمع های رنگارنگ را با همان شرم کودکانه فوت می کند؛ با همان صورت گل انداخته؛ و با همان صدای خش دار همیشگی ...
کون ام امسال دوازده ساله شد.
کون ام امسال دوازده ساله شد.
Subscribe to Posts [Atom]