تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Saturday, October 28

سالهای سال گذشت...

یک روز آفتابی
آخرین وجب
از خاک گرم تنها کشتزار باقی مانده
از نسل گاوآهن و کج بیل و پیرمرد
در آن دورافتاده ترین دهکده روی زمین
به چنگال بی خیال خراشنده ای خودکار
سپرده شد

آری!
يک روز آفتابی آخرین وجب از خاک گرم تنها کشتزار باقی مانده از نسل گاوآهن و کج بیل و پیرمرد در آن دورافتاده ترین دهکده روی زمین به چنگال بی خیال خراشنده ای خودکار سپرده شد

فردای آن روز آفتابی
جهان به غرش بی پایان قدم های چوب پایان
و خروش چوب پایان قدم گذاشته به راه بی پایان
از خواب پرید.

و اینک دویدن مردمان بود
و دستهایی نهاده بر کان
و چشمانی نگران
و فریادهایی بی زبان

و آرزوی يک کانپناه
که نبود

که نیست...

روز
روز سوگواری کان های بزرگ است
روز فرسودگی آسایش فراخ همتان
و روز طغیان چوب پایان سر آهنین

زنهار گشادزیران
روز انقلاب دسته بیلان است..

Wednesday, October 18

قهقهه می زنم
مرنج!
می دانم چه می کشی
عزیزترین
از من مرنج!
می خندم
نه به تو
به تخم باد کرده ات...

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]