Thursday, January 30
همانطور که میبینی ادیت شده است!
بوسه در مذهب او ممنوع است و من، ... من، ناتوان از اين عطش که در عمق جانم ريشه دارد. تنها نوشتن آسوده ام می کند. نوشتن بهانه ی مغازله است و من که زمانی غزل خوب می سرودم، قالب نثر را برای اين غزل نو برگزيده ام. کلمه به کلمه ی نوشته هايم عطر
تمنای وصال دارند.
عطر سکرآور گريبانش، وسوسه ی سرنهادن بر شانه هايش، هجوم شوق گرمای آغوشش
از خود بی خودم می کنند و من در اين بلوغ ديررس در خود می سوزم.
کسر شأن نیست من همچین چیزایی بنویسم؟ ها؟
حالا گیریم واقعأ اینطوری هم باشه ....
بوسه در مذهب او ممنوع است و من، ... من، ناتوان از اين عطش که در عمق جانم ريشه دارد. تنها نوشتن آسوده ام می کند. نوشتن بهانه ی مغازله است و من که زمانی غزل خوب می سرودم، قالب نثر را برای اين غزل نو برگزيده ام. کلمه به کلمه ی نوشته هايم عطر
تمنای وصال دارند.
عطر سکرآور گريبانش، وسوسه ی سرنهادن بر شانه هايش، هجوم شوق گرمای آغوشش
از خود بی خودم می کنند و من در اين بلوغ ديررس در خود می سوزم.
کسر شأن نیست من همچین چیزایی بنویسم؟ ها؟
حالا گیریم واقعأ اینطوری هم باشه ....
Subscribe to Posts [Atom]