تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Saturday, April 12


دیشب فهمیدم که آدم چه جوری کم میاره،

دیشب فهمیدم وقتی کم میاری دلت می خواهد بگی که کم آوردی،
دلت می خواهد بگی که به خدا عجیب نیست، آدم ها کم میارن،
دوست داری کم آوردن های بقیه رو بهشون یادآوری کنی،
آرزو می کنی کم آوردنت پرونده جدید دادگاه ذهن خودت و بقیه نشه.
تو خیالت آن هایی رو که با همه ی کم آوردن هات دوستت دارند بقل می کنی
شب تو خوابت کایوس اون هایی رو می بینی که همیشه آموزش کم نیاوردن بهت میدن،
کابوس اون هایی که همیشه یه نسخه از "چگونه کم نیاوریم " مثل چوب معلم مهربون دم دستشونه،

دیشب فهمیدم که چرا بعضی ها رو یه جور دیگه دوست دارم،
اون بعضی ها رو یه جور دیگه دوست دارم که میشه خیلی راحت بهشون گفت: « من کم آوردم »






This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]