تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Sunday, May 11

این رو دیروز خوندم و حیفم اومد که برای همه بازگو نکنم.


من از این فضای تاریک،
از این سلول بی پنجره
و از این دالان پیچاپیچ
می ترسم.

مرا حبس نکن!

هیچگاه مرداب دیده ای؟
و رکود مرداب را؟
آری! سکون،
می گنداند!

مرا حبس نکن!

دیگر طافتم نیست.
شوق پرواز می لرزاندم،
شوق رسیدن به نور
و رهایی!

مرا حبس نکن!

بترس از طغیان من!
از فریادم،
که گوش فلک را کر خواهد کرد
و از تعفن نفرتم،
که مشام مردگان را هم خواهد آزرد
آنگاه ،
به خاطر خواهی آورد که بارها به تو گفته بودم:

مرا حبس نکن! **


** برگرفته از کتاب "خاطرات یک گوز" ، انتشارات سازمان تبلیغات غیراسلامی، واتیکان.





This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]