تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Tuesday, September 30

کرگدن خسته بود، کرگدن افسرده بود.
کرگدن می خواست خودش را از بین ببرد.
کرگدن روی ریل قطاری که از میان جنگل می گذشت خوابید...

کرگدن اما هنوز خسته است، هنوز افسرده است.
کرگدن سالهاست که روی خط آهن در انتظار قطار خوابیده است.
کرگدن بیچاره، کرگدن ناگزیر...

کرگدن نمی داند که از نردبان زنگ زده ی به جا مانده ی آتش نشان ها در جنگل
هیچگاه
قطاری گذر نخواهد کرد...






This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]