تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Thursday, January 1

چند ساعت پیش وارد دو هزار و چهرمین سال بعد از یه موقعی شدیم. اینکه این موضوع چه اهمیتی داره نمی دونم. اصلا بعد از اینکه دو هزار و سه سال از همون موقع می گذشت چه گلی به سر جهان زده بودیم که حالا بزنیم؟ راستش به نظر من دنیا در این دو هزار سال اخیر طوری به گه کشیده شده که اگه پارسال هم گلی به سرش زده بودیم، چیزی از بوی امسالش کم نمی کرد.می دونم که بدبینی بیش از اندازه ممکنه منجر به پوچگرایی بشه که اگه بشه خیلی بده. اما از اون بدتر اینه که حس کنی در بخش قابل توجهی از این دو هزار و اندی سال آدما می دونستن و میدونن که نه تو این دنیا و نه تو هیچ دنیای دیگه ای هیچ خبری نیست و با این وجود به روی خودشون نیاوردن و نمیارن. در واقع معنای آدم و زندگی آدم هم، مثل دنیایی که توش زندگی می کنه، مدتهاست به گه کشیده شده؛ درست مثل بازی گل یا پوچ وقتی اصولا گلی وجود نداره که پیداش کنی اما با این وجود بازی می کنی، یعنی من بازی می کنم. راستش واسه من مثل گل یا پوچ بازی کردنه با کسی که از همه کس بیشتر دوسش داری. گیرم که بدونی گل مدتهاست از دستهای عرق کرده ش قل خورده و افتاده... دیگه نیست... تو باشی بازی نمی کنی؟





This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]