تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Sunday, May 9

سنجاب آهسته از درخت بشد و دست به دعا برداشت که خدایا کان شیر ظالم بدر. فردا روز سمورش راه ببست که هان پای بکوب، کان شیر دریده اند. پس سنجاب زبان به کام برکشید و دم نزد.
شب هنگام به همان درخت برآمد و باز آهسته ازدرخت بشد و دست به دعا برداشت که خدایا کان گرگ خونخوار نیز بدر. فردا روز سمور را بدبد شوریده حال که دریده شدن کان گرگ را فغان می کرد و باز شوق فروخورد و هیچ نگفت... باری شب از پی شب می رفت و کان دریده از پی کان دریده. چرخ روزگار امان از تازیان بریده بود و کان از درندگان دریده، پرندگان سرمست بودند و چرندگان سرخوش و ابلهان چشم دوخته بر صفحه تا بدانند راز چه بود... هیچ! سنجاب مستجاب الدعوه بود.





This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]