تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Thursday, May 6

سالها خبری از تو نبود
دیروز شنیدم که دیوانه شده ای
دلم اندوهگینی شد
امروز یادم آمد که دیروز قرارمان یادم نبوده
قرار بود مرا که خواستی خود را دیوانگی کنی
تو قرار را یادت بود؟
مرا خواسته بودی؟
شاید هم راست دیوانگی شده بودی...
من که حتما نمی دانم
پس من امروز ظهر به تو زنگ زدم
خب امروز قرارکه همین بود یادم آمد، اما
آن طرف زنگ
آن که تو نبود گفت که صبح تر خودت را کشته بودی
و دلم بیشتر اندوهگینی شد
تقصیر من بود که دیروز زنگ نزدم
دیروز خب یاد قرارمان نبودم
تو اما قرار را یادت بود، نه؟
تو مرا خواسته بودی
اما یاد من رفتن تو را کشت
شاید هم راست دیوانگی شده بودی...
مثل من!
مرا هم دیوانگی سالها پیش کشته بود...
مثل تو!





This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]