Tuesday, July 12
آره.. آقا زیتون جوون مرگ شد. یعنی خفه شد، غرق شد... افتاد توی تشت رُبٌ انار. راستش خودش خودشو پرت کرد. به تیریج قباش برخورده بود. بهش گفته بودن بی کلاس، سطح پایین، آس و پاس... بهش خندیده بودن. خب اینم دلگیر شده بود.. بایست یه کاری می کرد... آقا زیتون ارزون بود. می خواست گرون بشه؛ با کلاس، سطح بالا..
آره.. آقا زیتون خودشو پرت کرد تو تشت رُبٌ انار. آخه زیتون خانومو بهش نداده بودن. اون خوش آب و رنگ بود؛ خوش عطر، گرون، با کلاس... ولی این.. خب اینم دل مثل سنگش رو داده بود. یعنی همه چیش رو. افتاده بود یه گوشه. بدون دل، سوراخ.. بایست یه کاری می کرد... آقا زیتون ارزون بود. می خواست گرون بشه؛ با کلاس، سطح بالا..
آره..! آقا زیتون عاشق شده بود. عاشق زیتون خانوم.. زیتون خانومِ پرورده..
آره.. آقا زیتون خودشو پرت کرد تو تشت رُبٌ انار. آخه زیتون خانومو بهش نداده بودن. اون خوش آب و رنگ بود؛ خوش عطر، گرون، با کلاس... ولی این.. خب اینم دل مثل سنگش رو داده بود. یعنی همه چیش رو. افتاده بود یه گوشه. بدون دل، سوراخ.. بایست یه کاری می کرد... آقا زیتون ارزون بود. می خواست گرون بشه؛ با کلاس، سطح بالا..
آره..! آقا زیتون عاشق شده بود. عاشق زیتون خانوم.. زیتون خانومِ پرورده..
Subscribe to Posts [Atom]