تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Friday, August 19

تو نشسته بودی،
پشت به پنجره.

من ایستاده بودم،
رو به دیوار.

تو،
لبخند می زدی
و من،
،
،
،
،
،
،
من،
رنج می کشیدم.

همان رنج ارغوانی برٌاق که دوست داشتی،
یادته صدیقه..؟!




This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]