Friday, October 12
تو و چشم و لب حسرت زده ات صبحدمی
مات و حیران بلندای پر از بار و بر تاک شدید
دم به دم با گذر نرم نسیمی که از آن ره می رفت
گشنه و تشنه نظاره گر هر لرزش آن خوشه شدید
ممه آویزان بود
ممه آویزان ماند
و تو و چشم و دل و دست و لب منتظرت زیر درخت
به درازای پر از حسرت آن روز غمین *٪× شدید
مات و حیران بلندای پر از بار و بر تاک شدید
دم به دم با گذر نرم نسیمی که از آن ره می رفت
گشنه و تشنه نظاره گر هر لرزش آن خوشه شدید
ممه آویزان بود
ممه آویزان ماند
و تو و چشم و دل و دست و لب منتظرت زیر درخت
به درازای پر از حسرت آن روز غمین *٪× شدید
Subscribe to Posts [Atom]