تفتستان

جایی است که در آن تفت می دهند

   

Sunday, July 31

من،
شترم!
و تپه های بی آب و علف کان ات را
چون کف دست می شناسم...

Tuesday, July 12

آره.. آقا زیتون جوون مرگ شد. یعنی خفه شد، غرق شد... افتاد توی تشت رُبٌ انار. راستش خودش خودشو پرت کرد. به تیریج قباش برخورده بود. بهش گفته بودن بی کلاس، سطح پایین، آس و پاس... بهش خندیده بودن. خب اینم دلگیر شده بود.. بایست یه کاری می کرد... آقا زیتون ارزون بود. می خواست گرون بشه؛ با کلاس، سطح بالا..

آره.. آقا زیتون خودشو پرت کرد تو تشت رُبٌ انار. آخه زیتون خانومو بهش نداده بودن. اون خوش آب و رنگ بود؛ خوش عطر، گرون، با کلاس... ولی این.. خب اینم دل مثل سنگش رو داده بود. یعنی همه چیش رو. افتاده بود یه گوشه. بدون دل، سوراخ.. بایست یه کاری می کرد... آقا زیتون ارزون بود. می خواست گرون بشه؛ با کلاس، سطح بالا..

آره..! آقا زیتون عاشق شده بود. عاشق زیتون خانوم.. زیتون خانومِ پرورده..

Thursday, July 7

سرخ تر از خون، یکی..
سیاه تر از شب، آن دیگر..
جایی میان آسمان و زمین
بر تخته ای از جنس چوب
آویخته اند بی صدا.

و من...
در این فضای مبهم،
سرگردان میان فوران داغی آب و بخار،
ایستاده ام.
حیران انتخاب همیشگی سرخ و سیاه..

فرامرز!
شورت من کدوم ه؟

Sunday, July 3

راستش هنور اونقدر بی جنبه نشدم که بگم بهترین روز زندگیم بود. ولی روز بسیار خاطره سازی بود. جای هرکی که خواننده های مورد علاقه ش امروز در هاید پارک بودن خالی.
خوره های پینک فلوید مثل من که خب هیچی، چیزی نگم بهتره... فقط با در دست داشتن آب قند عکس زیر رو ببینید:


ضمنا، به جز یه سری خواننده و رقاص و گیتاریست رنگ و وارنگ که همه تون همه جا لیستش رو دیدین، سه نفر آدم بی ربط دیگه هم توی کنسرت لایو 8 با چشم غیر مسلح - و نه توی تلویزیون - دیدم که خیلی حال کردم: بیل گیتس، کوفی عنان و برد پیت..!

یه بار هم ما پز بدیم، چی میشه؟!

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]